Scroll down

گزارش باکس آفیس: از صدرنشینی ناامیدکننده‌ی The Predator تا تاثیرات جدایی هنری کویل از دی‌سی

گزارش باکس آفیس: از صدرنشینی ناامیدکننده‌ی The Predator تا تاثیرات جدایی هنری کویل از دی‌سی

در گزارش باکس آفیس این هفته درباره آغاز اکران فیلم اکشن The Predator و دیگر پرفروش‌ترین فیلم‌های هفته صحبت می‌کنیم.

گزارش باکس آفیس این هفته را با «غارتگر» (The Predator) شروع می‌کنیم که اکرانش برای استودیوی فاکس قرن بیستم همزمان به معنای یک خبر خوب و یک خبر بد است. خبر خوب این است که این فیلم به پرفروش‌ترین تازه‌اکران و صدرنشین جدولِ این هفته تبدیل شد. اما خبر بد این است که ساخته‌ی شین بلک، ۲۴ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد. رقمی که در نزدیکی افتتاحیه‌ی ۲۴ میلیون و ۷۰۰ هزار دلاری «غارتگران» (Predators) و افتتاحیه‌ی ۳۶ میلیون دلاری «بیگانه: کاوننت» (Alien: Covenant) قرار می‌گیرد. راستش کسی از «غارتگر» انتظار نداشت تا افتتاحیه‌‌ای بزرگ‌تر از «بیگانه علیه غارتگر» (۳۸ میلیون دلار) و «بیگانه علیه غارتگر: مرثیه» (Alien vs. Predator: Requiem) داشته باشد، اما مشکل این است که در حالی که «غارتگران» و «مرثیه» با ۴۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده‌اند، «غارتگر» ۸۸ میلیون دلار خرج روی دست سازندگانش گذاشته است. بودجه همان چیزی است که ممکن است به بزرگ‌ترین عنصر ضربه‌زننده‌ به فیلم تبدیل شود. بالاخره داریم درباره‌ی مجموعه‌ای حرف می‌زنیم که پُردرآمدترین قسمتش یعنی «بیگانه علیه غارتگر» با ۱۷۲ میلیون دلار فروش جهانی، با ۶۰ میلیون دلار بودجه در سال ۲۰۰۴ ساخته شده است. قسمت اول «غارتگر» هم با توجه به استانداردهای سینمای سال ۱۹۸۷ (۹۸ میلیون دلار از ۱۵ میلیون دلار بودجه)، حکم یک موفقیت را داشت. اما مسئله این است که این مجموعه بعد از قسمت اول، قربانی یک سوءبرداشتِ بزرگ از سوی سازندگانش شده است. قسمت اول «غارتگر»‌ به این دلیل به فیلم موفقی تبدیل شد که ایده‌ی اصلی‌اش پیرامونِ مبارزه‌ی آرنولد شوارتزنگر با یک هیولای بیگانه در جنگل می‌چرخید. اگرچه این روزها این‌طور به نظر می‌رسد که بزر‌گ‌ترین دستاورد این مجموعه، هیولاهای بیگانه‌اش هستند، ولی موفقیتِ فیلم اول و شکست دنباله‌هایش ثابت کردند که هیولای بیگانه‌اش فقط در صورتی جذاب است که آن را با سوپراستارِ بزن‌بهادری مثل آرنولد شوارتزنگر در بیاندازیم. «غارتگر» درست مثل مجموعه‌ی «بیگانه»، فیلمی بود که به خاطر ستاره‌ی اصلی‌اش به موفقیت رسید، اما استودیو تصمیم گرفت تا با آن همچون یک آی‌پی موفقِ رفتار کند. حتی «غارتگر ۲» هم با کسب ۵۷ میلیون دلار از ۳۵ میلیون دلار بودجه، در سال ۱۹۹۰ ناامیدکننده ظاهر شد. «غارتگران» و «مرثیه» هر دو به ۱۲۸ میلیون دلار فروش جهانی از ۴۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کردند. ولی فاکسِ برای بازخوانی این مجموعه و استارت دوباره‌اش، ۸۸ میلیون دلار در اختیارِ شین بلک و تیمش گذاشت و همان‌طور که انتظار می‌رفت، فقط طرفداران هاردکور این مجموعه برای تماشای آن، سر از سینماها در آوردند. عموم سینماروها نه اینکه پدرکشتگی خاصی با این مجموعه داشته باشند، ولی بازگشت این مجموعه برایشان اهمیتی هم نداشت. شاید نِردهای سینمای علمی‌-تخیلی خوره‌ی هیولاهایی مثل غارتگر باشند، ولی برای اینکه عموم مردم را به سینماها بکشانید، باید یک ستاره هم در ویترین فیلم‌تان در نظر بگیرید.مقالات مرتبطگزارش باکس آفیس هفته گذشته: تداوم سال موفقیت‌آمیز برادران وارنر با افتتاحیه قوی The Nun

این همان عنصری بود که فیلم اول را موفق کرد. آن فیلم نه تنها از آرنولد شوراتزنگر به عنوان یک قهرمانِ اکشنِ محبوب بهره می‌برد، بلکه ناگهانِ با قرار دادن یک جنگجوی بیگانه در مقابل او، انتظاراتِ تماشاگران را در هم شکست. مردم به هوای دیدن آرنولد به سینما آمده بودند و رویارویی او با یک جنگجوی بیگانه که توانایی نامرئی شدن داشت حکم سس اضافه را داشت. در عوض فیلم جدید به عنوان فیلمی تبلیغات شد که غارتگران حکم شخصیت‌های اصلی‌اش را دارند. در حالی که عموم مردم هیچ‌وقت به آنها به عنوان شخصیت‌های اصلی اهمیت نمی‌دادند. اینکه غارتگران بینِ نِردهای سینما به مخلوقانِ محبوبی تبدیل شده‌اند به این معنا نیست که سینماروهای کژوال هم چنین نظری نسبت به آنها دارند. البته که نباید نقدهای ضعیف، تبلیغات دهان به دهانِ ضعیف‌تر و رقیب قوی‌ای را که «غارتگر» در قالب «راهبه» (The Nun) دارد هم نادیده بگیریم. اولین پیش‌بینی‌ها خبر از افتتاحیه‌ای بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون دلاری این فیلم می‌دادند که رقم فعلی پایین‌تر از بدترین انتظاراتِ تحلیلگران قرار می‌گیرد. با این شرایط، کارشناسان فروش نهایی ۵۰ میلیون و ۴۰۰ هزار دلاری «غارتگر» را در خانه پیش‌بینی می‌کنند. اما اگر خوش‌بین باشیم، این فیلم می‌تواند با عملکردی شبیه به «پرومتئوس» (Prometheus)، به ۶۰ میلیون دلار درآمد خانگی هم برسد که حتی در این صورت هم بلیت‌های کمتری نسبت به «غارتگر ۲» از سال ۱۹۹۰ خواهد فروخت. بله، کشورهای خارجی می‌توانند به نجات «غارتگر» بشتابند. شاید فیلم بتواند عملکردی شبیه به «فرقه‌ی اساسین» (۵۵ میلیون دلار در خانه و ۲۴۹ میلیون در دنیا) یا «سه ایکس: بازگشت زندر کیج» (۴۴ میلیون در خانه و ۳۸۵ میلیون دلار در دنیا) داشته باشد، اما اینجا با یک «شاید» خیلی بزرگ سروکار داریم. حتی اگر «غارتگر» با کسب ۶۰ میلیون دلار در خانه، ۳۰ درصد از درآمدش را در خانه و ۷۰ درصدش را از کشورهای خارجی به دست بیاورد که شبیه به «مرثیه»، «پرومتئوس» و «بیگانه: کاوننت» خواهد بود، در آن صورت ۲۰۳ میلیون دلار از سرتاسر دنیا به دست می‌آورد. رقمی که اگرچه آن را به پرفروش‌ترین فیلم «غارتگر» تبدیل می‌کند، ولی این رقم فقط در صورتی به معنی یک موفقیت بزرگ می‌بود که بودجه‌ی فیلم در محدوده‌ی ۴۰ میلیون دلار قرار می‌گرفت. در حال حاضر حتی اگر «غارتگر» بتواند به ۲۰۳ میلیون دلار فروش جهانی هم برسد، با شکست نه چندان شدیدی طرف خواهیم بود که کماکان شکست است. این تازه در حالی است که تصور نکنیم «غارتگر» ۵۰/۴ میلیون دلار در خانه می‌فروشد و ۶۰ درصد از فروشش را از کشورهای خارجی به دست می‌آورد که در این صورت به معنی ۱۲۶ میلیون دلار فروش جهانی‌اش خواهد بود. رقمی که کمتر از مجموع درآمد جهانی «مرثیه» و «غارتگران» خواهد بود. بالاخره هالیوود باید متوجه شود که در نظر گرفتنِ‌ بودجه برای ریبوت‌هایش به شکلی که آنها برای موفقیت مجبور به شکستنِ رکوردهای مجموعه شوند کار اشتباهی است. همچنین آنها باید بدانند اینکه یک آی‌پی ۳۰ سال پیش روی بورس بوده است به این معنی نیست که مردم هنوز هم علاقه‌مند به تماشای آن هستند و صد البته اینکه هالیوود باید یاد بگیرد که دلایلِ موفقیتِ فیلم‌های قدیمی‌اش را بررسی کند تا مثل اتفاقی که در رابطه با «غارتگر» افتاد، دچار چنین اشتباه فاحشی نشود و فکر نکند که جنگجویان فضایی می‌توانند جای ستاره‌های واقعی سینما را پُر کنند.

thank you for your service

اما از «غارتگر» که بگذریم، دومین تازه‌اکران این هفته «یک لطف ساده» (A Simple Favor)، محصولِ لاینزگیت است که اکرانش را با کسب ۱۶ میلیون دلار در جریان آخرهفته‌ی افتتاحیه‌اش آغاز کرد. رقمی که شروع خوبی برای این فیلم ۲۰ میلیون دلاری حساب می‌شود. «یک لطف ساده» با بازی آنا کندریک، بلیک لایولی و هنری گولدینگ درباره‌ی مادر یوتیوبری است که وقتی همسایه‌‌اش غیبش می‌زند، شروع به کاراگاه‌بازی برای پیدا کردن او می‌کند. افتتاحیه‌ی این فیلم باری دیگر ثابت کرد که نه تنها فیلم‌هایی درباره‌ی زنان بزرگسال برخلاف باور عمومی در باکس آفیس مورد استقبال قرار می‌گیرند، بلکه بلیک لایولی ستاره‌ای است که وقتی فرصتش پیش بیاید، توانایی کشیدن مردم به سینماها را دارد. منهای «تمام چیزی که می‌بینم تو هستی»‌ (All I See Is You) که اکران درست و حسابی‌ای نداشت، هر سه فیلم اخیر بلیک لایولی یعنی «سنِ آدلاین» (Age of Adeline)، «آب‌های کم‌عمق» ‌(The Shallows) و «یک لطف ساده» با بودجه‌های دور و اطرافِ ۲۰ میلیون دلار ساخته شده‌اند و افتتاحیه‌هایی دور و اطرافِ ۱۵ میلیون دلار داشته‌اند. دو فیلم قبلی لایولی به فروشی ۳/۲ برابر افتتاحیه‌شان دست پیدا کردند. این یعنی اگر «یک لطف ساده» هم عملکردی شبیه به آنها داشته باشد، فروش خانگی ۵۱ میلیون و ۴۰۰ هزار دلاری‌اش پیش‌بینی می‌شود. سومین تازه‌اکران هفته اما «ریک پسر سفیدپوست» (White Boy Rick) است که افتتاحیه‌ی نه چندان داغی را تجربه کرد. این فیلم که نقدهای قابل‌توجه‌‌ اما در نه در حد مدعیان اسکار دریافت کرده متیو مک‌کانهی را به عنوان بازیگر اصلی‌اش دارد که نقش پدرِ یک منبع پلیس‌های مخفی را ایفا می‌کند که بعدا به یک قاچاقچی موادمخدر کله‌گنده تبدیل می‌شود. «ریک پسر سفیدپوست» ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار به عنوان افتتاحیه به جیب زد که شروع خیلی خوبی برای محصولِ ۳۰ میلیون دلاری کمپانی «استودیو ۸» نیست. اگر این فیلم عملکردی شبیه به «ایالت آزاد جونز» (Free State of Jones) داشته باشد، می‌تواند خودش را به ۲۴ میلیون دلار فروش نهایی برساند.

در زمینه‌ی فیلم‌های قدیمی جدول با «راهبه» (The Nun)‌ شروع کنیم که این آخرهفته با یک وضعیت «خبر خوب/خبر بد» روبه‌رو شد. خبر بد این است که جدیدترین محصولِ دنیای سینمایی «احضار» (The Conjuring) در دومین آخرهفته‌ی اکرانش با ۶۶ درصد افت فروش مواجه شد، ۱۸ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد و به درآمد ۱۰ روزه‌ی ۸۵ میلیون دلار فروش خانگی دست پیدا کرد. این بزرگ‌ترین افت فروشی است که یکی از فیلم‌های دنیای سینمایی «احضار» تجربه کرده است که حتی از افت ۵۷ درصدی «آنابل» (Annabelle) و افتِ ۶۳ درصدی «احضار ۲» (The Conjuring 2) هم بیشتر است. خبر خوب اما این است که احتمالا این اتفاق پشیزی هم برای برادران وارنر اهمیت ندارد. بالاخره داریم درباره‌ی فیلمی با ۲۲ میلیون دلار بودجه حرف می‌زنیم که قبل از پایان اکرانش به حدود ۱۲۵ میلیون دلار فروش خانگی دست خواهد یافت و همین الانش ۲۲۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است و حتما درآمد ۲۵۶ میلیون دلاری «آنابل» را پشت سر خواهد گذاشت و احتمالا به چهارمین فیلم از پنج فیلم سری «احضار» تبدیل می‌شود که از مرز ۳۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور خواهد کرد. مجموع بودجه‌ی این مجموعه‌ی ۵ قسمتی بدون در نظر گرفتنِ خرج‌های مارکتینگ در حالی ۱۰۵ میلیون دلار است که مجموع درآمدشان در دنیا یک میلیارد و ۴۳۲ میلیون دلار است؛ رقمی که آن را پشت سر «پارک ژوراسیک» (۴ میلیارد و ۹۴۰ میلیون دلار) و «بیگانه» (یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار)، در جایگاه سوم پرفروش‌ترین مجموعه‌های ترسناکِ دنیا قرار می‌دهد. مجموعه‌ی «احضار» همچنین در بین تمام مجموعه‌های درجه سنی R، پشت سر سه‌گانه‌ی «ماتریکس» (یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار) و دو فیلم «ددپول» (یک میلیارد و ۵۱۷ میلیون دلار) جای می‌گیرد. این مجموعه در حال حاضر جلوتر از سه‌گانه‌ی «خماری» (یک میلیارد و ۴۱۶ میلیون دلار)، فیلم‌های «بیگانه» (یک میلیارد و ۳۲۸ میلیون دلار)، سه‌گانه‌ی «پنجاه طیف گری»‌(یک میلیارد و ۳۱۹ میلیون دلار)، فیلم‌‌های «رزیدنت ایول»‌(یک میلیارد و ۲۳۵ میلیون دلار)، «جان سخت» (یک میلیارد دلار) و سه‌گانه‌ی اورجینال «ترمیناتور» ( یک میلیارد دلار) قرار می‌گیرد.

thank you for your service

در جایگاه ششم جدول «نعنای فلفلی» (Peppermint) را داریم که ۶ میلیون دلار دیگر در دومین آخرهفته‌ی اکرانش به جیب زد و مجموع درآمد ۱۰ روزه‌اش را به ۲۴ میلیون و ۲۴۵ هزار دلار رساند. رقمی که اگرچه قابل‌اتکا نیست، اما به اندازه‌ی کافی برای این فیلم ۲۵ میلیون دلاری خوب است. البته در صورتی که این فیلم بتواند کمبودهایش را تا حدودی در کشورهای خارجی جبران کند. در جایگاه هشتم «در حال جستجو» (Searching) به چشم می‌خورد که ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار دیگر در چهارمین آخرهفته‌ی نمایشش به جیب زد و مجموع درآمد خانگی‌اش را به ۱۹ میلیون و ۶۲۱ هزار دلار و مجموع درآمد جهانی‌اش را به ۴۵ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار رساند. «ماموریت غیرممکن: فال‌اوت» (Mission Impossible: Fallout) دو میلیون و ۳۱۵ هزار دلار دیگر کسب کرد و به ۲۱۶ میلیون و ۱۳۵ هزار دلار فروش خانگی دست یافت. این رقم مجموع درآمد خانگی این فیلم را بالاتر از درآمد ۲۱۵ میلیون دلاری «ماموریت غیرممکن ۲» قرار می‌دهد. این یعنی «فال‌اوت» حالا پشت سر «جنگ دنیاها» (۲۳۵ میلیون دلار)، در جایگاه دوم پرفروش‌ترین فیلم تام کروز در گیشه‌ی خانگی قرار می‌گیرد. ساخته‌ی کریستوفر مک‌کوئری تا حالا ۵۴۴ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار که فقط ۱۶۲ میلیون دلارش متعلق به بازار چین است هم از کشورهای خارجی به دست آورده است که روی هم رفته به معنی ۷۶۱ میلیون دلار فروش جهانی است. این فیلم به احتمال زیاد اکران جهانی‌اش را با عبور از درآمد ۷۸۸ میلیون دلاری «سریع و خشن ۶» به اتمام خواهد رساند. بدون‌شک منتظرِ ساخته شدن قسمت بعدی این مجموعه در آینده‌ای نزدیک باشید. در رده‌ی یازدهم جدول «کریستوفر رابین»‌ (Christopher Robin) را داریم که ۲ میلیون دلار دیگر در هفتمین آخرهفته‌ی نمایشش به جیب زد و مجموع فروش جهانی‌اش را به ۹۵ میلیون دلار رساند. این فیلم تا پایان دوره‌ی اکرانش از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور خواهد کرد. «کریستوفر رابین» تا حالا ۱۵۲ میلیون دلار در دنیا فروخته است. انیمیشن «شگفت‌انگیزان ۲» (Incredibles 2) تا حالا ۶۰۵ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در خانه و یک میلیارد و ۱۸۳ میلیون دلار در دنیا فروخته است و «انت‌من و وسپ» (Ant-Man and the Wasp) هم از ۴۰۰ میلیون دلار فروش خارجی عبور کرد که به‌علاوه‌ی ۲۱۵/۴ میلیون دلار فروش خانگی‌اش، ۶۱۷ میلیون دلاری شده است. «بلک‌کلنزمن»‌ (BlacKkKlansman) که با ۱۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده، ۴۵ میلیون و ۹۴۴ هزار دلار در خانه و ۷۲/۲ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «هتل ترانسلوانیا ۳» (Hotel Transylvania 3) به ۵۰۰ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد که آن را به راحتی به پرفروش‌ترین انیمیشنِ سونی تبدیل کرد. این فیلم ۸۰ میلیون دلاری، ۱۶۵/۲ میلیون دلار در خانه و ۵۰۳ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «ماما میا ۲» (Mama Mia 2) از ۷۵ میلیون دلار بودجه، به ۱۱۹/۷ میلیون دلار فروش خانگی و ۳۸۳ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرده است.

اما شاید بزرگ‌ترین خبر باکس آفیسی هفته‌ی گذشته، احتمال جدا شدنِ هنری کویل از دنیای سینمایی دی‌سی و کنار گذاشتنِ نقش سوپرمن باشد که اگرچه همه‌چیز به این موضوع اشاره می‌کنند و عدم تایید و تکذیب کردن هیچ چیزی در بیانیه‌ی برادران وارنر به هیزمِ آتشِ این احتمال افزوده است، ولی با توجه به شرایط اخیرِ فیلم‌های ابرقهرمانی وارنر، این وقوع اتفاق دور از ذهن به نظر نمی‌رسد. از آنجایی که از مدت‌ها قبل شایعه‌های بسیار قوی‌ای در رابطه با عدم حضورِ بن افلک در فیلم مستقل بتمنِ مت ریوز به گوش می‌رسید، چطور می‌توان انتظار داشت که کویل علاقه‌ای به حضور در مجموعه‌‌ای که حالا دیگر نقش پُررنگی در آن ندارد داشته باشد. این یعنی دنیای سینمایی‌ دی‌سی در خطر قرار دارد و نوشتنِ این جمله بیشتر از اینکه ترسناک باشد، خنده‌دار است. دقیقا آخرین باری که دنیای سینمایی دی‌سی در خطر نبود را به یاد می‌آورید؟ من هم همین‌طور! اتفاقی که در حال حاضر در رابطه با هنری کویل و بن افلک برای دی‌سی افتاده است مثل این می‌ماند که «اونجرز» به چنان شکستِ ناامیدکننده‌ای از لحاظ هنری و تجاری تبدیل می‌شد که هر دوی رابرت داونی جونیور و کریس ایوانز تصمیم می‌گرفتند تا دنیای سینمایی مارول را رها کنند. بله، تصور جدا شدن رابرت داونی جونیور و کریس ایوانز به عنوان کسانی که دنیای سینمایی مارول را با آنها می‌شناسیم سخت است، ولی این «تصور سخت» دقیقا همان سناریویی است که در رابطه با دنیای سینمایی دی‌سی اتفاق افتاده است؛ ستاره‌هایی که این مجموعه با تکیه بر آنها آغاز شده بود، دیگر وجود نخواهند داشت. حدود سه ماه و اندی مانده به اکران «آکوآمن» (Aquaman)، دی‌سی سوپرمنش را هم از دست داده است. سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا مجموعه‌ی ابرقهرمانی برادران وارنر در آستانه‌ی مرگ قرار دارد؟ بله. اما خبر خوب این است که مرگ این مجموعه ممکن است اتفاق چندان بدی نباشد. بعضی‌وقت‌ها مرگ برای تولد دوباره لازم است و به نظر می‌رسد مرگِ این مجموعه به جای یکی از آن مرگ‌های همیشگی، می‌تواند به معنی پایان‌دهنده‌ی یک دورانِ شکنجه‌کننده‌ی عذاب‌آور و آغازکننده‌ی یک دورانِ تازه و بهتر باشد. هنری کویل وقتی قراردادش برای حضور در فیلم‌های دی‌سی را امضا کرد، قرار نبود تا یک کاراکتر مکمل باشد. اما به لطفِ واکنش‌های منفی و ضعیفِ منتقدان و مردم به «مرد پولادین»، «مرد پولادین ۲» جای خودش را به «بتمن علیه سوپرمن» داد. در نتیجه نه تنها بتمنِ بن افلک، سوپرمنِ هنری کویل را تحت شعاع قرار داد، بلکه نسخه‌ی سینمایی فیلم هم با هدفِ تمرکز بیشتر روی شوالیه‌ی تاریکی، صحنه‌های متعددی از کلارک کنت را حذف کرده بود. این در حالی بود که حضورِ سوپرمن در «جاستیس لیگ» هم چیزی بیشتر از یک حضورِ کوتاه در پرده‌ی آخر فیلم نبود. بنابراین هشت سال بعد از پیوستن هنری کویل به این مجموعه، او در قالب سوپرمن، یک نقش اصلی، یک نقش مکمل و یک نقشِ کوتاه داشته است. از قضا این‌طور که از گوشه و کنار به گوش می‌رسد، هدفِ وارنر این بود تا سوپرمن را به نیک فیوریِ دنیای سینمایی‌اش تبدیل کند. یعنی سوپرمن بیشتر از یک شخصیت اصلی که ماجراجویی‌های خودش را دارد، حکم رهبری را دارد که ابرقهرمانان جدید را کشف می‌کند و تیم را کنار هم نگه می‌دارد. پس کاملا می‌توان خوشحال نبودنِ کویل از وضعیت موجود را درک کرد.

Superman

این کم و بیش همان سناریویی است که برای بن افلک هم اتفاق افتاد. وقتی افلک در سال ۲۰۱۳ برای بازی کردن در نقش بتمن جدید سینما به دنیای سینمایی دی‌سی پیوست، به نظر می‌رسید برادران وارنر با انتخاب او با یک تیر دو نشان زده‌اند. آنها به بن افلک به عنوان بازیگر کارکشته‌ای نگاه می‌کردند که سر صحنه ظاهر می‌شود و کارش را مثل آب خوردن انجام می‌دهد و بعدا می‌رود و فیلم مستقلِ بتمن را هم کارگردانی می‌کند. اما وقتی «بتمن علیه سوپرمن» با کله سقوط کرد، شرایط برای افلک تغییر کرد. اگر تا قبل از این، افلک به این کار به عنوان یک کار رویایی نگاه می‌کرد، حالا رویا جای خودش را به کابوس داده بود. اگر تا قبل از این، افلک فقط یکی از چرخ‌دهنده‌های این ماشین بود، حالا باید جور بقیه را هم می‌کشید و کل مجموعه را دنبال خودش می‌کشید. بعد از شکست «بتمن علیه سوپرمن»، برنامه‌ریزی برادران وارنر طوری تغییر کرد که حالا این بن افلک بود که باید با فیلم مستقل «بتمن»، دنیای سینمایی دی‌سی را نجات می‌داد. البته هرکس دیگری هم جای افلک بود، اجازه نمی‌داد تا بارِ سنگین نجات دادن یک مجموعه‌ی ابرقهرمانی مشکل‌دار و پرهرج و مرج به تنهایی روی دوشش بیافتد. پس او هم کنار کشید. بنابراین با اینکه در حال حاضر هیچ‌چیزی به‌طور رسمی مشخص نیست، اما واندر وومن تنها کاراکتر در بین سه ابرقهرمان اصلی دی‌سی است که باقی مانده است. اگر در دورانِ آرام‌تر و باثبات‌تری به سر می‌بردیم که همه‌ی استودیوها به‌طور سراسیمه‌ای در جستجوی ساختن چندین و چند مجموعه‌ی ابرقهرمانی جدید نبودند، برادران وارنر می‌توانست «واندر وومن» را به عنوان مجموعه‌ی موفق و آینده‌دارش قبول کند و بقیه را کنار بگذارد. خبر خوب این است که به نظر می‌رسد دی‌سی چنین نقشه‌ای در سر دارد. به خاطر همین است که تحلیلگران باور دارند که مرگِ دنیای سینمایی دی‌سی اتفاق خوبی است که درون یک اتفاق بد مخفی شده است. از آنجایی که برادران وارنر با سه‌گانه‌ی «مرد پولادین»، دنیای سینمایی‌اش را پی‌ریزی کرده است، حالا آنها می‌توانند بدون نگرانی درباره‌ی ارتباط هرکدام از فیلم‌ها به یکدیگر و مقایسه با «اونجرز»، شروع به ساختن فیلم‌های مستقل کنند. «واندر وومن» حکم یک درام اکشن در جریان جنگ جهانی اول را داشت که به جز اشاره‌هایی به اتفاقات «بتمن علیه سوپرمن» و حضور کوتاه بن افلک، هیچ ربطی به دیگر بخش‌های دنیای سینمایی‌ دی‌سی نداشت. فیلم‌هایی مثل «آکوآمن» و «شزم» (Shazam) هم به همان اندازه که «مرد آهنی» یا «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» مستقل بودند، مستقل خواهند بود. بالاخره نباید فراموش کنیم که دنیای سینمایی مارول تازه بعد از اینکه «اونجرز» به یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد، علاقه‌‌ی زیادی به بازی‌های دنیاهای مشترک و متصل کردن فیلم‌هایش به یکدیگر نداشت. دنیای سینمایی مارول تازه بعد از معرفی گروه اصلی ابرقهرمانانش، تصمیم گرفت تا روی بخش «دنیای سینمایی»‌اش تمرکز کند. حتی سال‌ها بعد از معرفی دنیای سینمایی مارول و شناخته شدن آن، آنها هنوز اهمیتِ ارائه‌ی فیلم‌های مستقلی مثل «بلک پنتر» در کنار کراس‌اورهای شلوغی مثل «اونجرز: جنگ اینفینیتی» را فراموش نکرده‌اند. دنیای سینمایی دی‌سی کارش را در مقایسه با مارول برعکس شروع کرد. اگر مارول مستقل شروع کرد و بعد وارد فازِ کراس‌اورها و پی‌ریزی اسطوره‌شناسی دنیای مشترکش شد، دی‌سی با کراس‌اورها و پی‌ریزی اسطوره‌شناسی دنیایش شروع کرد و حالا متوجه شده است که بهتر است از آنها عقب بکشد و روی روایت داستان‌های جداگانه و دوست‌داشتنی کردن کاراکترهایش تمرکز کند.

وقتی فشار کمتری روی به راه انداختنِ دنیاهای سینمایی مشترک روی دی‌سی باشد، برادران وارنر می‌تواند فعلا «دنیای سینمایی»‌اش را به «مجموعه‌ی سینمایی» ابرقهرمانی‌اش تبدیل کند. وقتی ارتباط تنگاتنگی بین این فیلم‌ها وجود نداشته باشد، هرکدام از آنها می‌توانند بدون گذاشتنِ تاثیر روی یکدیگر، موفق شوند یا شکست بخورند. بالاخره «جوخه‌ی انتحار» و «واندر وومن» ثابت کردند، آن دسته از فیلم‌های دی‌سی که غیرمنتظره‌تر هستند عملکرد موفق‌تری نسبت به فیلم‌های مرسوم‌ترشان دارند. برادران وارنری را تصور کنید که دیگر علاقه‌ای برای به چالش کشیدن چیرگی دنیای سینمایی مارول بر سینمای ابرقهرمانی ندارد. برادران وارنری را تصور کنید که تمام فکر و ذکرش به مارول خلاصه نشده است. بلکه برای یک‌ بار هم که شده سرش به کار خودش گرم است و به جای نگاه کردن از روی دست بغل دستی‌اش، سعی می‌کند تا با خلاقیت خودش کار کند. در آن صورت می‌توانیم استودیویی داشته باشیم که با خیال آسوده‌تر و بدون وحشت‌زدگی و سراسیمگی از عقب افتادن، با ژانرهای مختلف بازی می‌کند، فیلم‌هایی خارج از خط اصلی داستانی مجموعه مثل «جوکر» ارائه می‌کند، از مسیرِ مرسوم فیلم‌های ابرقهرمانی صنعت فاصله می‌گیرد و به این ترتیب به مجموعه‌ی منحصربه‌فردتر و خواستنی‌تری در مقایسه با رقبایشان تبدیل می‌شود. یکی از دلایلی که مدت زیادی طول کشید تا مارول فیلم‌های مستقلی با محوریت ابرقهرمانی سیاه‌پوست و ابرقهرمانی زن معرفی کند، به خاطر این بود که آنها در ابتدا آن‌قدر محافظه‌کارانه عمل کردند تا جای پایشان را سفت کنند و برندشان را آن‌قدر قوی کنند که بعدا توانایی به چالش کشیدنِ باورِ مرسوم را داشته باشند. به محض اینکه «نگهبانان کهکشان» نشان داد که دنیای سینمایی مارول می‌تواند هر چیزی را به پول تبدیل کند، ساخت فیلم‌های «بلک پنتر» و «کاپیتان مارول» به‌طور رسمی اعلام شد. برادران وارنر بدون فشارِ ناشی از دنیاهای مشترک و خط‌های داستانی متصل، می‌تواند در زمینه‌ی ساختن فیلم کاراکترهای مختلف که فقط به بتمن و سوپرمن خلاصه نشده‌اند خلاقیت به خرج بدهد؛ چیزی که همین الان در رابطه با «شزم» شاهدش هستیم و اتفاقا اگر «شزم» فیلم موردانتظارتری در مقایسه با «جوکر» نباشد، کمتر نیست.

اگر این جملات زیادی خوش‌بینانه به نظر می‌رسند به خاطر این است که نه تنها برادران وارنر این روزها با فیلم‌های غیرابرقهرمانی‌اش آن‌قدر موفق است که نیازی به دخالتِ بیش از اندازه در ساخت فیلم‌های ابرقهرمانی‌اش برای اطمینان از موفقیتشان ندارد، بلکه وارنر همان استودیویی است که مجموعه‌ی پنج قسمتی «احضار» با مجموع بودجه‌ی ۱۰۵ میلیون دلار را به درآمدی معادل یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار رسانده است. سرنخ‌هایی وجود دارد که وارنر می‌خواهد چیزهایی که در دنیای سینمایی ترسناکش یاد گرفته است را در دنیای سینمایی ابرقهرمانی‌اش اجرا کند. نه تنها هر دوی «شزم» و «آکوآمن» فیلم‌های مستقلی به نظر می‌رسند، بلکه فیلم «جوکر» هم قرار است ما را به بخش دیگری از دنیای دی‌سی ببرد و فیلم «پرندگان شکاری» (Birds of Prey) با بازی مارگو رابی هم دقیقا همان حرکتی است که رقبای دی‌سی انجام نداده‌اند و می‌تواند آنها را در موقعیت منحصربه‌فردی در مقایسه با بقیه قرار بدهد. روی هم رفته در جریان یک سال آینده معلوم می‌شود که چقدر از این گمانه‌زنی‌ها به حقیقت تبدیل می‌شود و چقدر از آنها کج و کوله از آب در می‌آیند. برادران وارنر بین دسامبر امسال تا نوامبر سال بعد چهار فیلم ابرقهرمانی دارد که به ترتیب «آکوآمن»، «شزم»، «جوکر» و «واندر وومن ۱۹۸۴» هستند. اما بهترین اتفاقی که می‌تواند برای مجموعه‌ فیلم‌های دی‌سی بیافتد این است که به جای فرمانروایی بر کمپانی برادران وارنر، به یکی از بخش‌های آن تبدیل شوند؛ به جای تبدیل شدن به مجموعه‌ای که سرنوشتِ وارنر را تعیین می‌کند، به یکی از زیرمجموعه‌هایش تبدیل شود که عدم موفقیتش تاثیر زیادی روی عملکرد کل مجموعه نگذارد. این‌طوری فیلم‌های دی‌سی بدون فشارِ پایبند ماندن به خط‌های داستانی متصل می‌توانند بدون گذاشتنِ تاثیر منفی روی فیلم‌های بعد از خودشان، شکست بخورند یا موفق شوند. در همین حین، فیلم‌هایی مثل «گودزیلا: پادشاه هیولاها» (Godzilla: King of Monsters)، «لگو مووی ۲» (Lego Movie 2) و «آن: فصل دوم» (It: Chapter 2) هم اوضاع را برای آنها بهتر و بهتر می‌کنند. هدفِ برادران وارنر باید این باشد که کاراکترهای درجه دوم و سوم دی‌سی را بردارد و آنها را به کاراکترهای موردعلاقه‌ی عموم مردم تبدیل کند. اگر مارول بدون وولورین و مرد عنکبوتی موفق به انجام این کار شد، دی‌سی هم می‌تواند. آنها می‌توانند بدون سوپرمن و بتمن دوام بیاورند. اگر شبکه‌ی سی‌دبلیو موفق شد دنیای تلویزیونی دی‌سی را براساس گرین اَرو پایه‌گذاری کند، پس هیچ کاری غیرممکن نیست.

جدول ۱۰ فیلم برتر هفته

ردیفنام فیلمدرآمد آخرهفتهمجموع آمریکای شمالی
۱The Predator۲۴ میلیون دلار۲۴ میلیون دلار
۲The Nun۱۸/۲ میلیون دلار۸۵/۱ میلیون دلار
۳A Simple Favor۱۶ میلیون دلار۱۶ میلیون دلار
۴White Boy Rick۸/۸ میلیون دلار۸/۸ میلیون دلار
۵Crazy Rich Asians۸/۷ میلیون دلار۱۴۹/۶ میلیون دلار
۶Peppermint۶ میلیون دلار۲۴/۲ میلیون دلار
۷The Meg۳/۸ میلیون دلار۱۳۷ میلیون دلار
۸Searching۳/۲ میلیون دلار۱۹/۶ میلیون دلار
۹Unbroken: Path to Redemption۲/۳ میلیون دلار۲/۳ میلیون دلار
۱۰Mission: Impossible - Fallout۲/۳ میلیون دلار۲۱۶/۱ میلیون دلار

منبع : زومجی

label سه شنبه, 27 شهریور 1397 16:59

0 دیدگاه

دیدگاه شما

سوالی دارید ؟ با پشتیبانی ما در تلگرام تماس بگیرید

پشتیبانی

instagram
telegram